آموزش ارتباط با اجنه برای کودکان (فیلم Imagine That)
بالاخره بعد از تلاشهای فراوان فهمیدم این فیلم نه نامش آن است نه سال ساختش!!!!
Imagine That (2009)
همانطوری که می دانید سینمای هالیوود در بسیاری موارد پیامها و مسائلی را که می خواهد به کاربر القا کند به صورت مستقیم نمی گوید.بلکه سعی می کند بیننده را از نظر ذهنی آماده کند تا بر اثر زمینه سازی صورت گرفته، بیننده در آینده به آن چیز علاقه مند شود یا به آن راه برود.
اگر از شما می پرسیدن در مورد ساخت فیلمی با مضمون آموزش ارتباط با اجنه برای کودکان و کمک گرفتن از آنها ایده شما چیست؟ چه پیشنهادی میدادید؟واقعا امر بسیار سختی است
اما در نهایت می توان گفت این فیلم تا حدی توانسته این امر را مدیریت کند
داستان فیلم
این فیلم که زبان طنزی دارد داستان یک پدر(ایوان) با بازی ادی مورفی و دختر(اولیویا) است که با هم زندگی می کنند.ایوان در یک شرکت خرید و فروش سهام کار می کند و دختر کوچک او به مدرسه می رود....
به زودی قرار است رئیس شرکت بازنشسته شود و رقابت شدیدی بین ایوان و جانی پر سفید برای کسب کرسی ریاست جریان دارد.
کسی رئیس خواهد شد که کارایی و سود بیشتری برای شرکت کسب کند.اما اخیرا ایوان در کارش موفق نیست و جانی پر سفید اتفاقا با روشهای بدیع و اداهای سرخپوستی توانسته نظر هیئت مدیره را به خود جلب کند
ایوان به دلیل جدایی از همسرش مجبور است از دخترش نگه داری کند.بزرگترین مشکل دخترش این است که به شدت وابسته به یک پتوی کوچک به نام گوگا است!!!
اولیویا وقتی گوگا را بر سرش می کشد با موجودات خیالی با نامهای کوپیدا و ماپیدا و ..... گفتگو می کند.حتی در حیاط مدرسه می نشیند و به کلاس نمی رود(البته در فیلم هیچ موجود خیالی نمایش داده نمی شود)
.
.
.
اولیویا که به صحبتهای پدرش با تلفن درباره ی خرید سهام گوش می دهد، و متوجه می شود که او در خرید سهام شرکتها مردد است، به پدرش می گوید کوپیدا و ماپیدا و کوالی موافق سهام فلان شرکت هستند و مخالف شرکت دیگر
البته پدرش خیلی به این مسائل توجه نمی کند اما اولیویا به پیش بینی خود در مورد سهام شرکتها ادامه می دهد.البته نقل قول از موجودات خیالی
به همین دلیل اولیویا از رفتن به مدرسه خودداری می کند و با پدرش به شرکت می رود.او روی یادداشتهای مهم پدرش نقاشی می کشد.
ایوان مجبور می شود به جای یادداشت با خود نقاشی ها را به جلسه ی هیئت مدیره ببرد و خود را بی دیوانگی می زند و نقاشی ها را نشان می دهد.
در حالیکه ایوان هر لحظه منتظر بود تا حکم اخراجش از شرکت را بشنود، رئیس شرکت او را به دفترش فرا می خواند و با ناباوری از ایوان می پرسد تو این مسائل حیاتی شرکتها را از کجا می دانستی؟جاسوس داری؟
و از اینجا بود که ایوان به گوگا ایمان پیدا کرد و با علاقه در مورد آن از دخترش پرسید
ایوان:منظورت چیه که رفتم اونجا؟ کجا رفتی؟
اولویا: جایی که پرنسسها زندگی میکنه
ایوان:همونجا که کوپیدا و کوالی و بقیشون هستن؟؟؟
اولویا: کوالی ملکه است و کوپیدا و ماپیدا و زاپیدا شاهزاده هستن
ایوان:این دوستان تو حالا در مورد شرکتها و سهام با تو صحبت می کنند؟
اولیویا:بله
ایوان:من یه اسم شرکت بهت میگم تا ازشون بپرسی
اولیویا:خودت هم می تونی بپرسی
ایوان:منم می تونم؟؟؟
انجام مناسک برای برقراری ارتباط با موجودات خیالی (در آپارتمان خودشان)
1-مالیدن گوگا به صورت
2-انداختن پتو روی صورت و صدا زدن آنها در ذهن
3-رد شدن از جنگل
4-شعر خواندن برای اژدهای ساپیدا تا اجازه عبور دهد
5-رد شدن از غار(آشپزخانه)
6-پریدن از روی فرانسه!!!
7-رد شدن از ساحل
و بالاخره در نزدیکی میز کار ایوان با موجودات خیالی به صحبت می پردازند
ایوان شروع به معرفی خود می کند اما اولویا می گوید آنها تو را می شناسند و نیازی به معرفی نیست
پیشگویی های بدون اشتباه
از این به بعد داستان حول محور پرسش در مورد خرید و فروش شرکتها از موجودات خیالی است و موفقیتهای پیاپی ایوان
طوری که رقیب او به وحشت می افتد و از اینکه هر خرید سهام توسط ایوان 100% موفق است متعجب می شود.این عمل بارها و بارها تکرار می شود و همه ایوان را به عنوان پیشگو می شناسند!!!
نکته جالب اینست که پیشگویی ها در مورد شرکتها حالت تکه کلام و رمزی دارد:
اون موهای زیبایی داره و همه پسرا بهش توجه میکنن
اون جاشو خیس میکنه
ایکی.ایکی.ایکی.رشد میکنه
مثل سودا فش فش میکنه
آگروکو یک بچه ننه است و به زودی به سمت مادرش بر خواهد گشت (این شرکت ورشکسته خواهد شد و به شرکت مادر مجددا وابسته می شود)
افشا شدن استفاده ایوان از گوگا
جان پر سفید بالاخره می فهمد که ایوان توسط پتو و دخترش چنین پیشگویی های بزرگی می کند.پتو یک واکایاپی است و با آن جادو انجام می دهند
حدس بزنید جان چه کار کرد؟؟؟ 
به سراغ یک قبیله ی سرخپوست رفت و یک پتوی ارتباطی دریافت کرد
سرخپوستها به او می گویند پتو فقط روی بچه های بی گناه جواب می دهد (یاد پسر نابالغ افتادم که رمالهای خودمون میگن)
جان پر سفید هم پسر خود را مجبور می کند با پتو و مناسکی در مورد شرکتها نظر دهد!!!!!!!!!
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران